نقد «جدایی نادر از سیمین»/ ا. فرهادی
طلاق نادر از سیمین
بهراحتی میتوان جدایی نادر از سیمین را یک فیلم ضد فمینیست قلمداد کرد که در آن یک زن عامل فروپاشی خانواده معرفی میشود. همزمان با رفتن سیمین از خانواده، نادر برای پدرش یک پرستار میآورد که امورات خانه را نیز انجام دهد. لکن از این ناحیه به مشکلی دیگر مبتلا میشود. سپس حوادث متوالی و مختلفی رخ میدهد که میتوانست باعث تنبّه و بازگشت سیمین شود، لکن او بر سر دروغ خود ماند و شکاف نادر و سیمین بیشتر شد و در انتها به طلاق رسید. اما سیمین چه گناهی مرتکب شده بود؟
در ابتدای این فیلم 120 دقیقهای، سیمین در دادگاه علت درخواست طلاق خود را، مسافرت به خارجه عنوان میکند. در دقیقه 62 فیلم، از زبان ترمه متوجه میشویم که سیمین نمیخواسته به خارج برود و این مسئله بهانۀ او برای جدایی از شوهرش بوده است. مکالمۀ این مادر و دختر، حاوی اصلیترین پیام فیلم است:
ترمه: تو اگر ول نکرده بودی بری، الآن بابا تو زندان نبود.
سیمین: بابات به خاطر من توی زندان نیست. اون یک زن باردار را کتک زده.
ترمه: تو ول کردی رفتی که این خانم اومد اینجا.
سیمین: چقدر هم بابات نگران بود که من دارم میروم.
ترمه: بابا میدانست الکی داری میری.
سیمین: تو بهش گفتی؟
ترمه: خودش فهمید.
سیمین: راستش رو بگو. بهش گفتی؟
ترمه سکوت میکند.
در دقیقۀ 85 بار دیگر این قول تأیید میشود هنگامی که سیمین دارد از تهدید حجت حرف میزند:
سیمین: حالا میخوای چه کار کنی؟
نادر: چه کار کنم؟ شبانه با تو جمع کنیم بریم خارج!
سیمین: گور بابای خارج. من دارم در مورد ترمه حرف میزنم.
نادر: خوبه که رویت میشود این حرف را بزنی. کی زندگیاش را ول کرد و رفت؟ کی برای من دادخواست طلاق داد؟
سیمین: خودت گفتی هر وقت که خواستی برو.
نادر: همین الآن هم میگویم. برای چی برگشتی؟
سیمین: برنگشتهام! آمدهام تکلیف بچهام را روشن کنم.
با روشن شدن اینکه سیمین نمیخواسته به خارج برود، فیلم دلیل دیگری برای جدایی او ذکر نمیکند. آیا او در صدد جلب محبت شوهرش است؟ در این صورت باید پرسید که آیا سیمین به کمک و توجهات نادر نیاز دارد یا بالعکس؟ کدام ذیحق است؟ بستگی دارد که از کدام منظر نگاه میکنیم. از نظرگاه جامعۀ سنتی که نادر حافظ آن است یا از منظر جامعۀ مدرن که سیمین به آن تعلق دارد؟ در یک خانوادۀ سنتی مرد به خواستگاری زن میرود و با اعطای مهریه او را معاون خود در امور خانه و پرورش اطفال میکند. اما در جامعۀ مدرن امروزی که همه چیز معنای خود را از دست داده است زن عملاً به امورات شخصی و آمال خود مشغول است و حتی در اغلب موارد ریاست خانه را نیز کسب کرده، در حالیکه معلوم نیست که چرا مرد باید مهریه و مخارج او را بپردازد، در وقتی که او درآمد خویش را نیز پسانداز میکند. در صورت نزاع احتمالی، زن به سرعت خانه را ترک کرده، قانون نیز حضانت اطفال زیر هفت سال را به او خواهد داد.
سیمین میخواهد با بخشیدن مهریه حق حضانت فرزند یازده سالهاش را به دست آورد و این را از همان ابتدا در دادگاه مطرح کرده است. او مثل زنان فمینیست احساس خوشبختی نمیکند و به آنچه دارد راضی نیست. هرچند که در ابتدای فیلم در نزد قاضی شهادت داد که شوهرش، آدم خوب و بیمشکلی است.
فیلم کرامر علیه کرامر را به خاطر آورید که در ابتدای آن جوآنا (مریل استریپ) ناگهان اعلام میکند که میخواهد زندگی را ترک کند. تد کرامر (داستین هافمن) که برای آسایش خانوادهاش زحمت میکشد علت آن را نمیفهمد. زن میرود و تد را با مشکلات گوناگون منزل و تربیت فرزند تنها میگذارد. در آن فیلم هالیوودی که از رمان آقای اِوری کورمن اقتباس شده، جوآنا کرامر با رفتن به نزد روانشناس تجدید قوا میکند و حضانت فرزند را از دادگاه میگیرد. اما او ناگهان از ضدیت با تد کرامر دست برمیدارد و به خانه بازمیگردد. لکن در فیلم جدایی نادر از سیمین، که در ساختار و موضوع به فیلمهای مستند شبیه است، قصه به نحوی دیگر رقم میخورد. سیمین بر سر لجاجت خود میماند گرچه نادر و راضیه (زن خدمتکار) در میانۀ راه، از لجاجت و رقابت با یکدیگر دست برداشتهاند. گویا همۀ دعواها فیصله یافتنی است به غیر از نزاعات زن و شوهری!
برخلاف نظریههای رایج فیلمنامهنویسی که میگوید شخصیت و قهرمان خوب آن است که هیچگاه از نظرات خود عقب ننشیند، در این فیلم سیمین بر سر تصمیم «جدایی» میماند و باز نمیگردد و عاقبت در نزد شوهر و دختر خود محکوم میشود و تماشاگر نیز با او همراهی نمیکند. در عوض، قهرمانان این فیلم کسانی چون نادر و راضیه هستند که از رقابت با یکدیگر دست میکشند و به عقل و صلاح رفتار میکنند. بالخصوص اهمیت کار راضیه پررنگتر است. او با وجود اینکه در وقت نگهداری از پدر نادر با اتومبیل تصادم کرده است ولی چون در دادخواست و در دادگاه، علت سقط جنین را ضربۀ نادر درج شده، او حاضر نیست مبلغ دیۀ فرزند سقط شدهاش را بگیرد مبادا مال حرام به زندگیاش وارد شود؛ هرچند که این پول میتوانست شوهر او را رفتن به زندان نجات دهد. او به احکام دین خدا حقیقتاً ایمان دارد و میداند رزق حرام در نسل و فرزندان اثر خواهد گذاشت.
بر خلاف موج فیلمهای فمینیستی که سینما و تلویزیون ما را تسخیر کردهاند، این فیلم تا حدی مطلق العنان بودن زنان امروزی را نشان دهد. بحران خانواده در طبقۀ متوسط و مرفّه جامعه بیشتر است. لکن در خانوادههای سنتی همچون حجت و راضیه، زن عملاً معاون و مددکار مرد است. راضیه برای کمک به معاش خانواده با راهنمایی و مشورت خواهر شوهرش اعظم به نظافتگری و پرستاری روی آورده، در حالیکه سیمین با ثبت دادخواست طلاق، برای شوهرش مشکلات عدیده ایجاد میکند. «و انسان اگر خود را بینیاز ببیند طغیان میکند». و این جمله، سخن خداوند حکیم در قرآن مجید است (علق /6 و 7).
امروزه این زنان هستند که مردان را طلاق میدهند. چون با تحصیلات دانشگاهی، شغل، درآمد کافی، جمال خداداد و قوانین فمینیستی که همۀ کشورها به آن مبتلا هستند، امروزه این احساس استغناء به زنان دست میدهد. زنان امروز هرچند همانند اسلاف خود نان نمیپزند، لباس نمیشویند، پارچه یا فرش نمیبافند و حتی بعضاً پرستار کودک خود نیستند و چه بسا که ظروف غذاخوریشان نیز به مدد تکنولوژی شسته میشود لکن بر خلاف گذشتگان خود احساس خوشبختی نمیکنند و گمان میبرند که مردان حق آنها را خوردهاند. در حالیکه این کارهایی که آنها بنا به اقتضای زمانه، دیگر انجام نمیدهند در واقع بارهایی است که به دوش مردان عصر جدید افزوده شده است. احساس عدم خوشبختی در زنان امروزین بسیار زیاد است به نحوی که بسیاری از ایشان به افسردگی شدید دچارند. آمار افسردگی در میان زنان فمینیست البته بیشتر است. یک دلیل واضحش این است که آنها گمان میبرند جامعۀ مردسالار از روی عداوت حق آنها را غصب کرده، لذا آنها باید تلاش طاقتفرسا بکنند تا حقوق خود را کسب کنند.
با تلاش فمینیستها در 21 اسفند 1370 یک قانون خلاف شرع در مجلس چهارم شورای اسلامی به تصویب رسید که در نتیجۀ آن، هر مردی که بخواهد زنش را طلاق دهد باید به دادگاه مدنی خاص (خانواده) مراجعه کرده و اقامۀ دعوی کند. تا پیش از این، یک مرد پس از پرداخت حقوق زوجه و ایراد خطبۀ طلاق، آن را در دفاتر طلاق ثبت میکرد. لکن از آن پس مردان باید حداقل یک قاضی را قانع کنند که چرا قصد دارند همسر خود را طلاق دهند. و این بنا به قول فقها، خلاف واضح شرع است. طبق فرمودۀ امام خمینی(ره) اولین شرط یک قاضی آن است که مجتهد باشد.[i] قضات مجتهد در قوۀ قضائیه انگشت شمارند لکن حتی یک قاضی مجتهد هم حق ندارد که مردی را از طلاق دادن زنش باز دارد وقتی که او آن زن را مناسب همسری خود یا پرورش طفل خویش نمیبیند.[ii] مخالفت شورای نگهبان با رأی مجلس نیز سودی نبخشید و با اصرار مجلس این قانون خلاف شرع، به مجمع تشخیص مصلحت نظام رفت و در آنجا به تاریخ 28 آبان 1371 به تصویب رسید. در همان سال 1370 با تغییر مادۀ 1130 قانون مدنی در مجلس، طلاق گرفتن برای زنان سهلتر شده بود و در سوم مهر 1379 نمایندگان مجلس ششم با افزودن یک تبصره به این ماده، طلاق زنان را باز هم آسانتر کردند تا ایشان هر عسر و حرجی که در زندگی احساس میکنند از مرد متوقع باشند آن را برطرف کند و گرنه آنها حق طلاق خواهند یافت. وضع آنگونه رفت که به قول آن حکیم «سنگهای تحجر را بستند و سگهای تجدد را رها کردند» و صلاح فمینیستها را به جای صلاح خداوند و جامعه نشاندند.
اکنون مدتی است که ادبیات «طلاق» تغییر کرده است. بارها در فیلمهای سینمایی یا تلویزیونی شنیدهام که مردی میگوید «من طلاق گرفتهام»(!) ابتدا تصور میکردم که این خطا از نویسنده بوده است یا از بازیگری که زبانش نمیچرخد که بگوید «من زنم را طلاق دادهام». از سوی دیگر به آمار حیرتانگیزی برخوردم که خبر میداد هشتاد در صد دادخواستهای طلاق را زنان ثبت میکنند.[iii] نتیجه آنکه متوجه شدم که این خطای مرتباً تکرارشونده در فیلمها، گرچه شاید آگاهانه نباشد ولی مطابق با واقع است. یعنی هرچند طبق شرع مقدس طلاق به دست مرد است ولیکن با این تغییرات قانونی که برشمردیم این اختیار از مردان گرفته و به زنان داده شده است. یعنی عملاً هشتاد در صد طلاقها به حکم قاضی غیر مجتهد و حتی بدون رضایت شوهر انجام میشود. حال تصور بفرمایید که این مرد، هم باید مهریۀ نجومی را بدهد و هم زندان برود و هم نفقه و نحله را تأدیه کند و با تحمل عزوبت به فکر ازدواج مجدد نیز باشد. و زن اموال بسیار را با حضانت فرزند گرفته است، با فریاد و فغان از جامعۀ مردسالار که حق ما زنان را خوردهاند و کذا و کذا.
این فیلم یکی از آن مواردی است که میتوان با استناد به آن از تعهد هنرمند و وجدان بیدار او سخن گفت. در فیلم، شخصیت ترمه دختر یازده سالۀ این زوج بسیار جالب توجه بود. او برای اینکه مادرش به خانه برگردد، نزد پدرش ماند. هوش جناب فیلمساز را مقایسه کنید با ذکاوت وکلای مجلس ششم که بدون توجه به اهمیت بنیادی خانواده که در اصل دهم قانون اساسی[iv] مذکور است، ماده 1169 قانون مدنی را به جهت تمایلات فمینیستی تغییر دادند و برای مادر حق حضانت اطفال پسر تا هفت سال قائل شدند و طلاق گرفتن زنان را باز هم سادهتر کردند. پس از مخالفت شورای نگهبان و اصرار مجدد مجلس، این مصوبۀ خلاف شرع به مجمع تشخیص مصلحت رفت و به تاریخ 8/9/1382 به تصویب رسید. در شرع اسلام، حضانت والدین پس از بلوغ از بین رفته، از آن پس به اختیار طفل واگذار میشود که با کدام یک از والدین میخواهد زندگی کند، هرچند هنوز اذن پدر در ازدواج دختران در قانون مدنی و در نزد اکثر مراجع تقلید شرط است.
آیا این از ذکاوت و هنر جناب فرهادی است که این مسائل بحرانی جامعه را فهمیده و اینچنین آنها را به خوبی تبیین کرده یا اینکه او این مسائل را از واقعیت اقتباس نموده است؟ وقتی فیلم را در جشنواره دیدم، گفتم این از هوش و هنر فیلمساز است. اما کمی بعد که مصاحبۀ جناب فرهادی را با نشریۀ دیولت خواندم از اینکه گفته بود این قصه از زندگی خودش برداشت شده است خرسندیام به یأس بدل شد. اما بعد که تکذیبیه ایشان را خواندم خوشحال شدم که گفته بود فیلمنامه را در اثر تحقیقات وافر نوشته است.
استنباط بنده این است که ماجرای این فیلم رنگی از واقعیت داشت، یا مأخوذ از واقعیت شخصی بود و یا واقعیتی برگرفته از تجربیات دیگران. اقبال مردم در ایران و جهان نیز به همین سبب است. فیلم ماجرای دو خانوادۀ سنتی و مدرن را تصویر میکند و تا حد ممکن جانب هیچیک را نمیگیرد و ما در نهایت به خانوادۀ مستضعف حجت و راضیه غبطه میخوریم؛ به آیندۀ سمیه، دختری که راضیه با این وسواس رزق او را میپاید.
مضمون یک حدیث از ائمۀ اطهار را به خاطر میآورم که متأسفانه منبع آن را پیدا نکردم. «اگر مردی نخواهد وظایف زوجیت را انجام دهد خانواده از هم نمیپاشد. اما چنانچه زن نخواهد وظایف زوجیت را انجام دهد خانواده دیگر بقاء نخواهد داشت.» آیات قرآن این حقیقت را تأیید میکنند. آیۀ 128 سورۀ نساء، در خصوص نشوز مرد است که خداوند زن را به صبر و حفظ بیعت با شوهر توصیه میکند. مقایسه کنید این آیه را با نساء /34 که در مورد نشوز زن است. خداوند در این صورت به مرد اجازه میدهد که مانند هر نهی از منکری، این سه مرحله را به ترتیب اجرا کند: موعظه، ترک بستر (اعلام انزجار)، تنبیه به قدر کفایت. در آیۀ بعد، خداوند مسئله حکمیت و طلاق را مطرح نموده است و این نشان میدهد که عدم تمکین زن به طلاق منجر خواهد شد. از مقایسۀ دو آیه 34 و 128 سورۀ نساء واضح میگردد که آنچه باعث فروپاشی خانواده میشود عدم تمکین زن است، و این همان چیزی است که در این فیلم دیدیم.
به جرأت میتوانم جدایی نادر از سیمین را اخلاقیترین فیلم جشنواره بیست و نهم فیلم فجر بنامم. و بنده بسیار خوشحالم که این فیلم از ایران توانست نظر تماشاگران عام و خاص را در جهان به خود جلب کند. به نظر بنده استقبال اعضای آکادمی و جهانیان به این فیلم به سبب منظر منصفانه و نقد صحیح عقاید فمینیسم بوده است. و فمینیسم اکنون یک عقیدۀ شکست خورده و یک جسد رو به موت است که کسی درمان درستی برای آن نمیشناسد.
تا به حال هر گاه میخواستیم با فیلمهای فمینیستی مخالفت کنیم به ما یادآوری میکردند که زن یک گوهر متعالی دارد و با حضرت صدیقۀ کبری(س) همجنس است. (گیرم پدر تو بود فاضل/ از فضل پدر تو را چه حاصل؟) و ما نیز به ناچار توضیح میدادیم که جوهر مرد نیز با جوهر سیزده معصوم و یکصد و بیست و چهار هزار پیامبر خدا یکسان است، پیامبرانی که خداوند همۀ آنها را از جنس مردان برگزیده است (نحل/ 43 ـ یوسف/ 109). اما دو سه سال است که سال به سال از آمار فیلمهای فمینیستی کاسته میشود و ما اکنون کمتر از قبل در فیلمها شعارهای فمینیستی میشنویم. حالا خوشبختانه فیلمسازان واقعنگرتر شدهاند از جمله این فیلمهای جشنواره سیام: میگرن، مادر پاییزی، یکی میخواد باهات حرف بزنه، نارنجیپوش، بغض، شانۀ دوست. و همچنین این فیلمها در جشنواره بیست و نهم فجر: آقا یوسف، ورود آقایان ممنوع، سعادت آباد، مرهم. لکن نیکی کریمی با سوت پایان و تهمینه میلانی با یکی از ما دو نفر، هنوز نفیرهای دلخراش میکشیدند و بر طبل پارۀ فمینیسم میکوبیدند. حتی متأسفانه برنامۀ هفت و رسانۀ ملی نیز به این اشتباه افتادند که به سبب مصادره به مطلوب جدایی نادر از سیمین در جبهۀ سبز و رقابت آن در فروش با اخراجیهای 3، نقد یک برنامۀ خود در فروردین 1390 را در عوض این فیلم به یکی از ما دو نفر اختصاص دهند. در حالیکه رهبر انقلاب در 12 تیر 1389 در دیدار با فیلمسازان رسانۀ ملی فرمودند: «در بحث ممیزی ما بیشتر نگران حدود شرعی و اخلاقی هستیم تا مسائل سیاسی».[v] نتیجه آن شد که فیلم ضد اخلاق خانم میلانی جای فیلم اخلاقگرای جناب فرهادی را در برنامۀ هفت گرفت و او در برنامۀ زندۀ 26 فروردین 90، همۀ مردان ایرانی را دارای عقدۀ فرویدی دانست که مثل بابک (بهرام رادان) در فیلم او به دنبال صید ماهیهای مجانی هستند و غربیها را انسانهایی ساده و نجیب که دختران مام وطن ما همچون سارا (السا فیروز آذر) را به سان دستۀ گل، پاک و طاهر تربیت میکنند و به دامان وطن بازمیگردانند.
مقایسۀ این دو فیلمساز که یکی از اعتدال و حفظ خانواده حرف میزند و در عمل صد در صد خلاف آن عمل میکند و دیگری بیادعا فیلم میسازد و اکنون یکی از بهترین پیامهای ضد فمینیسم را از ایران به جهان صادر کرده است تنها به این دلیل نیست که اکران فیلم آنها در نوروز همزمان شده بود. خانم میلانی در جشنوارۀ بیست و یکم فجر فیلم واکنش پنجم را در اکران داشت که در خصوص حضانت طفل بعد از فوت شوهر بود که او با مشورت مهرانگیز کار فیلمنامه را سامان داده، جنگ و گریزهای پدر بزرگ با عروسش را بر سر حضانت طفل نشان میداد. بنده خرسند نبودم از اینکه میدانستم این فیلم کاملاً دروغ میگوید و مادۀ 1171 قانون مدنی حضانت طفل یتیم را به مادرش میدهد بلکه نگران سایر مخاطبان بودم که با قوانین آشنا نبودند و فریب این انبیاء کذبه را میخوردند. ملول بودم تا اینکه روز بعد فیلمی از یک کارگردان گمنام دیدم که در خصوص جوانمردی بود. زن و مرد جوانی مجبور به طلاق بودند. زن مهریۀ خود را بخشیده بود ولی مرد اصرار داشت که باید آن را بپردازد در حالیکه هیچ پولی نداشت. پسرک به بیابان رفت که مارگیری بیاموزد و آنها را به مؤسسۀ سرمسازی بفروشد. لکن مار دستش را گزید و او یک انگشت خود را از دست داد و نتیجتاً آن مبلغ به نحوی به دست آمد. مارگیر بیتجربه دست باندپیچی شدهاش را در جیب گذاشته با دست دیگر زنگ خانۀ همسر سابق خود را زد و مبلغ مهریه را با عزت تمام به او داد. نام فیلم رقص در غبار بود و بالاخره بنده بعد از 24 ساعت با این فیلم احوالم بهتر شد. پرسوجو کردم و جناب اصغر فرهادی را یافتم که گمنام و تنها ایستاده بود. جلو رفتم و برای این نخستین ساختهاش به او تبریک گفتم و اضافه کردم که مدتها بود فیلمی اینچنین جوانمردانه ندیده بودم و امیدوارم که فیلمهای بهتری بسازید. و اکنون مجدداً خرسندم که فیلم اخیر جناب فرهادی باز هم در خصوص حفظ خانواده، سنتها و جوانمردی است؛ چیزی که جهان بیش از همه وقت به آن نیاز دارد.
نوشته شده در خرداد 1389
v منتشرشده در سایت پرده سینما
[i]. امام خمینی، ولایت فقیه یا حکومت اسلامی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1373، صص. 63 و 64 ـ امام خميني(ره)، تحريرالوسيله، ترجمة علي اسلامي، 4 ج، دفتر انتشارات اسلامي، 1386؛ ج 4، ص83
[ii]. به دلالت این آیه در قرآن، کسی نباید مردی را مجبور کند که با زنی که او اکنون صلاح نمیبیند زندگی کند یا از او فرزندی بیاورد: ﴿نساؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُم فَأتُوا حَرْثَكُم أنَّى شِئْتُم (بقره/223) ـ ترجمۀ الهی قمشهای: زنان شما كشتزار شمايند، پس (براى كشت فرزند صالح) بدانها نزديك شويد هر گاه (مباشرت آنان را) میخواهيد﴾
[iii]. میترا پازکیزاده، «بیا از هم جدا شویم»، روزنامه جامجم، شماره 2471، شنبه 21/10/1387، ص 18
[iv]. متن اصل دهم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران این است: «از آنجا که خانواده واحد بنیادی جامعه اسلامی است، همه قوانین و مقررات و برنامهریزیهای مربوط باید در جهت آسان کردن تشکیل خانواده، پاسداری از قداست آن و استواری روابط خانوادگی، بر پایه حقوق و اخلاق اسلامی باشد». دقت شود که این اصل را تمام مردان و زنان واجد شرایط در سالهای 1358 و 1368 رأی دادهاند و نهتنها سیصد نفر نماینده مجلس.