نقد «به رنگ ارغوان»/ ابراهیم حاتمیکیا
یک فیلمساز ایرانی
فیلم به رنگ ارغوان تولید سال 1383 سینمای ایران است، و گرچه در جشنواره 23 فجر در فهرست فیلمهای مسابقة سینمای ایران ثبت شده بود و نشریات سینمایی نیز صفحاتی را به آن اختصاص داده بودند، اما در لحظات آخر توقیف شد و حتی در جشنوارة فجر نیز نمایش نیافت. دولت خاتمی که در سال نخست به آژانس شیشهای اقبال خوبی نشان نداده بود، در سال هفتم دولت، با این فیلم آشکارا مخالفت کرد. در آن زمان گفته میشد که عاشق شدن یک مأمور وزارت اطلاعات به سوژهای که مورد تعقیب اوست، سبب توقیف فیلم شده است. مسئلهای که در فیلم کمرنگ و در حاشیه به آن پرداخته شده است. و این فیلم بعد از پنج سال، از محاق توقیف درآمد و افتتاحیۀ جشنواره بیست و هشتم فیلم فجر شد.
خلاصه داستان
هوشنگ ستاری (حمید فرخنژاد) یک مأمور وزارت اطلاعات در قالب دانشجوی جنگلداری به دانشگاهی در شمال فرستاده میشود تا فعالیتهای یک دختر دانشجو به نام ارغوان کامرانی (خزر معصومی) را بررسی کند. او در مهانسرای مقابل منزل ارغوان، اتاقی اجاره میکند و او را زیر نظر میگیرد. به زودی میفهمد که او سیاسی نیست و اینکه یکی از همکلاسیها به نام محسن (کورش تهامی) به این دختر علاقمند است. پس از مدتی به هوشنگ خبر میدهند که پدر ارغوان (فرهاد قائمیان) که از مقرّ گروهک منافقین خلق گریخته، درصد ملاقات با دخترش است. هوشنگ او را میشناسد و برایش دل میسوزاند. خبر میشود که نظامیان این گروهک میخواهند پدر را به وقت ملاقات با دخترش ترور کنند. لذا هوشنگ امنیت آنها را فراهم میکند. در انتها که ماجرا به خوشی ختم شده است هوشنگ را میبینیم که در قالب یک خبرنگار از فعالیتهای محیط زیستی بچههای دانشکده فیلمبرداری میکند. نگاه خاص دوربین او به سوی ارغوان است.
نقد و نظر
هوشنگ ستاری (حمید فرخنژاد) در این فیلم به یک فرد ضد انقلاب که شاید توبه کرده (یا نکرده) و از دست ضدّ انقلاب خارجنشین گریخته و حالا قرار است برای دیدار دخترش به آن شهر کوچک در شمال برود نیز حق حیات و حق ابراز محبت پدری قائل است، و خود و مجموعة نیروهای دولتی را برای تأمین امنیت این دیدار بسیج میکند و موفق میشود تا پدر (فرهاد قائمیان) را پس از سالها به دخترش ارغوان برساند. نیروهای ضدّ انقلاب به دنبال کشتن یا بازگشت دادن جناب کامرانی هستند و جناب ستاری نیز با ستاریت خاص خود در صدد توبة حقیقی و بازگشت او به دامان انقلاب است، و اینکه دختر او ارغوان بتواند در این مملکت به راحتی درس بخواند و مثل دیگران عادی زندگی کند. محسن (کورش تهامی) که از میان دانشجویان دانشکدة جنگلداری گلویش نزد ارغوان گیر کرده، پس از عفتورزی او و وقتی که خود را ناکام میبیند، قصد دارد اسرار ارغوان و ماجرای کشته شدن والدین ضدّ انقلاب او را بر همه فاش کند؛ پدری که ما در ادامه متوجه میشویم که زنده است و قصد دیدار تنها فرزندش را کرده است. از اینجاست که هوشنگ وارد ماجرا میشود و با تخلیة اطلاعاتی و گوشمالی دادن محسن موفق میشود تا وی را از ارغوان دور کرده، از دایرة حوادث خارج کند.
فضای کلی فیلم و محیط آن شهر کوچک، به فیلمهای وسترن میماند. کار خوب جناب محسن شاهابراهیمی در طراحی صحنه و استفادة افزون از نماهای چوبی، حس خوش طبیعت و بدویت را در انسان پدید میآورد. همچنین از بازی خوب حمید فرخنژاد باید گفت، و نقش دانشجوی لنگ و سادهلوحی که او برای اختفای خود به جلد او فرورفته است و خصوصاً نحوة راه رفتنش که یادآور نقش وربال کینت (کوین اسپیسی) در فیلم مظنونین همیشگی/ بریان سینگر (1995) است.
فیلم به لحاظ اینکه ماجرای مأموریت یکی از کارکنان وزارت اطلاعات را بدون شعارزدگی بازگو میکند سوژهای نو و جذاب دارد. بارزترین صفت جناب حاتمیکیا که در اکثر آثار او بروز دارد، وجه انصاف اوست. «انصاف» از خصلتهای خاص مؤمنان است و در کتاب عهد عتیق به عنوان یکی از اوصاف خاص پیامبر خاتم(ص) ذکر شده است که حضرتش به یاری پیروان و شیعیانش، حد اعلای انصاف را برای جهانیان آشکار میسازد (صحیفة اشعیاء 42/ 1). این صفت «انصاف» که در این روزگار کمیاب گشته، در حقیقت یکی از ثمرات ایمان است و فقط در نزد مؤمنان یافت میشود. گرچه این فیلم حاتمیکیا به نسبت آثار برجستة او، معمولیتر به حساب میآید لیکن نمیتوان روح باانصاف و فرزانهای را که در پشت این فیلم و فیلمنامه است را نستود و آرامشی را که او به مخاطب خود القاء میکند ستایش نکرد. به عبارت دیگر موضوع فیلم ممکن است ما را درگیر نکند و ما به دغدغههای یک مأمور وزارت اطلاعات و همچنین مسائل جنگل و جنگلداری علاقه نداشته باشیم ولی آنچه شخص مرا مخاطب این فیلم غریب کرد، روح سلیم خالق اثر بود که انصاف را حتی در خصوص دشمنان ناحق خود نیز فروگذار نمیکند. این صفت به وقت نگارش فیلمنامه باعث میشود تا درام حقیقی شکل بگیرد و فیلم به واقعیت نزدیک شود.
و اگر بخواهید نمونهای بر خلاف «انصاف» مثال بیاورم بایست به فیلم تسویه حساب (که همزمان با این فیلم روی پرده بود) و فیلمهای دیگر خانم میلانی اشاره کنم که سازنده برای بیان آنچه محبوب و مطلوب اوست، به تکلف بسیار دچار میشود و حتی قوانین مدونهای را که به نفع زنان است نادیده میانگارد تا به مراد خود برسد (مانند قانون حضانت مادر بر طفلش پس از فوت شوهر در فیلم واکنش پنجم(1381)). افراط و تفریط دو پرتگاه در دو سوی جادة انصاف و اعتدال هستند و آنان که تفریط میکنند از قضا استعداد بیشتری دارند که از روز بعد افراط بورزند. چنانکه در جوامع غربی «لاقیدی در مسائل جنسی و حتی همجنسبازی» همزمان با «رهبانیت مسیحی» به حیات خود ادامه میدهند و هر دو نیز قانونی هستند. ولی قوانین اسلامی که حد اعتدال در این بازار افراط و تفریط است در آنجا با مشکل مواجه میشود، هر چند که میدانند میلیونها نفر از مسلمان و غیرمسلمانان به آن اعتقاد دارند. اکران همزمان تسویه حساب و به رنگ ارغوان لااقل این حسن را داشت که کسانی که بعد از تماشای فیلم خانم میلانی به حال غثیان میافتند بتوانند فوراً به تماشای فیلم به رنگ ارغوان بروند و در سالن سینما نفسی تازه کنند.
ایرادها و نواقص
اولین ضعف قابل ذکر قصة فیلم، ناباوری مخاطب از علاقة غریبی است که هوشنگ به ارغوان پیدا کرده است. این عشق اگر برای مأموران اطلاعاتی در تمام نقاط دنیا ضعف باشد اما برای سرزمین ایران و آن عشقهای پاک و اسطورهای که ریشه در صفای باطن ما ایرانیها دارد، نهتنها عیب نیست بلکه حسن است. لهذا جناب مرشد (رضا بابک) که در ابتدا به اعمال خلاف قاعدۀ هوشنگ معترض بود در نهایت وقتی که او را پاکباخته دید کار را به همو سپرد. حاتمیکیا با فیلمهای مختلفش و به خصوص با خاکستر سبز (1372) و روبان قرمز (1377) نشان داده است که این نوع عشقها را که ادبیات عرفانی ما را مملو کرده، میشناسد و تبیین صحیح آن را از دغدغههای خود میداند.
ضعف دوم در قصة فیلم به عملکرد پدر (قائمیان) بازمیگردد که در دومین صحبت تلفنی خود با دخترش کاملاً خلاف عقل و منطق عمل میکند. دخترش پس از تذکر مجدد اینکه مکالمة آنها شنود میشود، ارتباط را قطع میکند. اما پدر در کمال تعجب تا یک چند ثانیه بعد، کلام خود را ادامه داده فاش میکند که فردا قصد دارد به هر طریقی که هست به دیدار دخترش برود. هوشنگ که مکالمه را میشنود از این ماجرا خبردار میشود، اما ارغوان که گوشی را قطع کرده بود چگونه آن را شنیده و از آن خبر یافته است؟ مضافاً که این رفتار از مردی که تا چندی قبل جزو ضد انقلاب خارجنشین بوده و از چنگ آنها گریخته و نظامیان آن گروهک هنوز به دنبال او هستند، بعید مینماید که بخواهد خود را به بهای یک نوبت دیدار با دخترش به کشتن بدهد.
سخن آخر
اگر باز هم بخواهیم از حُسن فیلم و کارگردانش بگوییم، باید تأکید کنیم که حاتمیکیا فرزند انقلاب اسلامی و «فرزند زمان خود است». و این لقب را سید مرتضی آوینی به ایشان داده است. بحرانهای مختلف انقلاب اسلامی و مسائل مبتلابه آن، از دغدغههای جناب حاتمیکیا و موضوع فیلمهای اوست. خوشبختانه او تاکنون بهخوبی از عهده برآمده و توقع مخاطبان خود را بالا برده است. اگر تماشاگران و منتقدان از این فیلم استقبال فوقالعاده نکنند به دلیل همین توقع افزونی است که او با فیلمهای خوب خود در ما برانگیخته است؛ فیلمهای خوبی که بیش از نیمی از آثار او را در برمیگیرد. اما این اثر که جزو آثار معمولی حاتمیکیا محسوب میشود برای دیگر کارگردانان اگر بتوانند به آن دست یابند موفقیتی بزرگ است. چون او یک فیلمساز اصیل و کاملاً ایرانی است.
منتشرشده در روزنامه امتیاز، سال سوم
شماره 537، چهارشنبه 7 بهمن 1388