اثبات ذبیح بودن اسماعیل(ع) در تورات
چرا خداوند به ذبح اسماعیل(ع) فرمان داد؟
اشاره: در خصوص ذبیح بودن اسماعیل یا اسحاق در میان مسلمانان و یهودیان اختلاف نظر وجود دارد. و باید گفت که ریشۀ عداوت یهود با مسلمانان به همین مسئله برمیگردد. و همچنین ریشۀ دو عقوبت مهمی که خداوند به یهود رساند (اسارت بابلی در سال 586 قبل از میلاد و پراکندگی آنها در سال 70 میلادی) به تحریف همین حقیقت بازگشت دارد. زیرا علمای یهود یا تغییر نام ذبیح از اسماعیل به اسحاق میخواستند که برکت پیامبر خاتم را به قوم خود مخصوص کنند.
در این مقال مسئلۀ ذبیح بودن اسماعیل را با نگاهی به تورات کنونی یهود مرور خواهیم کرد و ادلۀ خود را برای جعل تورات کنونی در این خصوص به اختصار خواهیم گفت.
آخرین پیامبر، از نسل ابراهیم(ع) است
در تورات کنونی، خداوند به حضرت ابراهیم(ع) وعده داده است: «از تو جمیع قبایل جهان بركت خواهند یافت« (سفر پیدایش 12/ 3) یا بعد از پیروزی در ماجرای ذبح به او بشارت داده است: «از ذرّیت تو، جمیع امتهای زمین بركت خواهند یافت، زیرا كه قول مرا شنیدی« (پیدایش 22/ 18). این دو بشارت طبق نظر صحیح اغلب مفسّران یهودی و مسیحی تورات، به این معنا است که خداوند موعود امم یعنی آخرین پیامبر را از نسل ابراهیم(ع) خواهد فرستاد.
در تورات کنونی حضرت ابراهیم(ع) نزد خداوند بسیار محبوب است ولی تورات دلیلی برای آن ذکر نمیکند که چرا ابراهیم(ع) این ارج و قرب را یافته است. از دیگر چیزهایی که در تورات کنونی یافت نمیشود، بتشکنی حضرت ابراهیم(ع) است که میتواند علت اصلی مهاجرت او از خانه پدریاش در بین النهرین باشد. قرآن به این مسئله اشارت فرموده و ظاهراً حضرات ابراهیم(ع) و لوط(ع) به هدایت خداوند به زمین مبارکی کوچ کردند که بعدها به «فلسطین» مشهور شد: ﴿وَ نَجَّيْنَاهُ و لُوطًا إلىَ الأَرضِ الَّتىِ بَارَكْنَا فيهَا لِلْعالَمين - انبیاء/ 71﴾. ابراهیم(ع) مدتی بعد پی برد که همسرش سارا نازاد است (تورات: پیدایش 11/ 30 ـ 16/ 1) و لذا ایشان تا حدود نیم قرن فرزندی نیافتند. سپس حضرت ابراهیم(ع) به فرمان خداوند حکیم، با هاجر که کنیز ساره بود ازدواج کرد و اسماعیل(ع) به دنیا آمد.
به فرمان خداوند، حضرت ابراهیم(ع) مدتی بعد مأمور گشت تا هاجر و کودکش را در حجاز بگذارد و خودش به فلسطین بازگردد. آن حضرت نیز چنین کرد و در تورات فعلي در سفر پیدایش 17/ 18، دعاي ابراهيم(ع) خصوصاً براي فرزندش مذكور است كه از خداوند ميخواهد تا اسماعیل را زنده نگه دارد.
18 و ابراهیم به خدا گفت: «كاش كه اسماعیل در حضور تو زیست كند». ۱۹ خدا گفت: «به تحقیق زوجهات ساره برای تو پسری خواهد زایید، و او را اسحاق نام بنه، و عهد خود را با وی استوار خواهم داشت، تا با ذریّت او بعد از او عهد ابدی باشد. ۲۰ و اما در خصوص اسماعیل، تو را اجابت فرمودم. اینك او را بركت داده، بارور گردانم و او را بسیار كثیر گردانم. دوازده رئیس از وی پدید آیند، و امّتی عظیم از وی به وجود آورم.۲۱ لكن عهد خود را با اسحاق استوار خواهم ساخت، كه ساره او را بدین وقت در سال آینده برای تو خواهد زایید. (سفر پیدایش 17/ 18 تا 21)
در قرآن نیز مشابه دعای فوق دیده میشود:
رَّبَّنَا إنىِّ أسْكَنتُ مِن ذُرِّيَّتىِ بِوَادٍ غَيرِ ذِى زَرْعٍ عِندَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِيُقِيمُواْ الصَّلَوةَ فَاجْعَلْ أفْئدَةً مِّنَ النَّاسِ تَهْوِى إلَيهِمْ و ارْزُقْهُم مِّنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرون (ابراهیم/ 37). اى پروردگار ما، برخى از فرزندانم را به واديى دانهاى در آن نروید، نزديك خانه گرامى تو جاى دادم، تا نماز بگزارند. دلهاى مردمان را چنان كن كه هواى آنها كنند و از هر ثمرهاى روزيشان ده، باشد كه سپاس گزارند.
در تورات كنوني ماجراي هاجر و تشنگي اسماعيل با كمي تفاوت با روایات اسلامی در باب 21 از سفر پیدایش مذكور است.
چرا خداوند به ذبح اسماعیل(ع) فرمان داد؟
همانطور که گفتیم، خداوند از دوران جوانی به ابراهیم(ع) چنین وعده کرده بود که «از تو جمیع قبایل جهان بركت خواهند یافت« (سفر پیدایش 12/ 3). لذا او اسماعیل(ع) را همان پسر وعدهشده میدانست که آخرین پیامبر خدا از نسل وی پدید خواهد آمد.
ظاهراً ابراهيم(ع) به سبب علاقهاش به اسماعیل(ع)، برای دیدار او و هاجر مکرراً به بیابان حجاز میرفته است. و از اينجا بود كه خداوند به او دستور داد که فرزندش را ذبح کند تا از این محبت که باعث اين مشقّات وي شده، به اين سبب نزدیک بود که او به خدا مشرك گردد، پاك شود. ابراهیم(ع) پدر توحید است و علاقهاش به فرزندش اسماعیل(ع) واضحاً بدان سبب بود که او پدر نبیّ خاتم است. بنابراین، او پسرش اسماعیل(ع) را گرامی میداشت.
و ابراهیم(ع) فرمان خداوند را اطاعت کرد ولی چاقو (به امر خدا) گلوی نازک اسماعیل(ع) را نبرید. خداوند قرباني را از ابراهيم(ع) قبول کرد و در پاداش کار بزرگش، طبق قرآن و تورات، به توسط فرشتگان مقرب خود كه چندی بعد در هيئت سه مرد به منزلش آمدند به او مژده داد که همسرش سارا اصلاح شده فرزندی خواهد آورد.[1] سارا که طبق نقل تورات در آن وقت 90 ساله بود و از جوانی عقیم، همانجا سخن فرشتگان خدا را «مضحکه» کرد و بر آن وعده خندید.[2] فرشتگان او را ملامت کردند[3] و لذا طبق فرمان خداوند، آن پسر به زبان عبرانی «اسحاق» نام گرفت، که معادل است با «إضحاک» و «مضحکه» در زبان عربی.
مطابق تورات كنوني، اسماعيل(ع) در 86 سالگیِ ابراهیم(ع) تولد شد و اسحاق(ع) در سن صد سالگی او به دنیا آمد. در قرآن مذکور است كه آن فرشتگان بشارت تولد یعقوب(ع) فرزند اسحاق(ع) را نیز به ابراهیم(ع) داده بودند. یعنی او آنقدر عمر خواهد کرد تا نوة خود را نیز ببیند: ﴿فَبَشَّرْناها بِإسحاقَ وَ مِن وَراءِ إسحاقَ يَعقُوبَ - هود/ 71﴾
ارج و قرب ابراهیم(ع) برای چیست؟
سفر پیدایشِ تورات کنونی، در این خصوص که چرا ابراهیم(ع) در نزد خداوند ارج و قرب دارد و چرا زمین فلسطین به او داده شده سخنی نمیگوید. اما در سفر پنجم تورات از حضرت موسی(ع) در وقتی که قومش را تحذیر میداد نقل است که فرمود: در دل خود گمان مبرید که خداوند به سبب عدالت و نیکویی تو این زمین (فلسطین) را به شما بخشیده است بلکه این امر به دلیل نیکویی پدران تو یعنی ابراهیم و اسحاق و یعقوب (علیهم السلام) بوده است (سفر تثنیه 9/ 4 تا 6 ـ 10/ 15).
در تورات مکرراً مذکور است که خداوند تا هزار پشت بر مؤمنان رحمت میفرستد و از کافران و گناهکاران تا پشت چهارم عقوبت میکشد.[4] این مطالب جملگی صحیح است چنانکه فرمودهاند که رحمت خداوند بر غضب او سبقت دارد. به همین سبب بود که بنیاسرائیل پس از اینکه در زمان حضرت یوسف(ع) به مصر تبعید شدند، بعد از چهار نسل به لطف خداوند و راهنمایی حضرت موسی(ع) به فلسطین بازگشتند تا آن رحمتی را که خداوند به نسل حضرت ابراهیم(ع) مخصوص کرده بود به ایشان برساند. لهذا بنیاسرائیل طفیل وجود حضرت ابراهیم هستند و حیات طیبة آنها در گرو سلوک در طریق حقّی است که ابراهیم(ع) آن را پیموده و برای پیروانش هموار کرده است. متأسفانه اکثر یهودیان در این راه سلوک نکردند و به پدرشان حضرت ابراهیم اقتدا ننمودند. لهذا به حکم خداوند گرفتار عقوبتهای متعدد شدند و زمین فلسطین نهایتاً در سال 70 میلادی از ایشان گرفته شد.
اینک از یهودیان و محققان تورات میپرسیم که ارج و قرب حضرت ابراهیم(ع) در نزد خداوند به چه علت بوده است و چرا این مسئله در تورات کنونی مذکور نیست؟ اینکه در تورات خداوند به حضرت ابراهیم فرموده است: «من سپر تو هستم و اجر بسیار عظیم تو» (پیدایش 15/ 1) این «اجر عظیم» خدا، چه بوده و به چه جهت به ابراهیم داده شده است؟
پاسخی که نگارنده یافته این است که پاداش و اجر عظیم حضرت ابراهیم(ع) آن است که خداوند موعود جهان را از نسل او خواهد فرستاد. این پاداش در ازای بتشکنی ابراهیم(ع) به او عطا شده است. در تورات کنونی بتشکنی آن حضرت و جدلهاي او با نمرود و قصد آن ملعون برای سوزانیدن ابراهیم(ع) وجود ندارد. لکن یکی از محاجّههای ابراهیم(ع) با نمرود در خصوص نفی پرستش غیرخدا، در تلمود ایشان مذکور است.[5] این مسئله، نشان میدهد که علما و کاتبان ایشان، گرچه بتشکنی حضرت ابراهیم(ع) را از تورات حذف کردهاند اما نمیتوانستهاند این حقیقت را تماماً دور انداخته و فراموش کنند و لذا آن را در تلمود آوردهاند. بنابراین اقوال قرآن مجید در اين خصوص صادق آمده و بايست قدر دانسته شود.
وفق قرآن و تورات، خداوند ابراهيم(ع) را بعد از نبوت و آزمونهاي بسيار به دوستي خود برگزيد و او به مقام «خليلالله» بار يافت.[6] در قرآن علاوه بر اينها مذكور است كه خداوند تعالی ابراهیم(ع) را «امام» تمام مردم جهان (بقره/ 124) و اسوة حسنة ايشان (ممتحنه/ 4) قرار داده، و حضرت حق بدين وسیله آن جناب را در جهان شهرت بخشيد.
اهمیت ذبیح در چیست؟
اسلام و یهودیت در اين قول متفقند که آن پیامبر خاتم، که روح شريفش اولين مخلوق خداوند است و بزرگترین نبی خدا در زمين، رسالتش جهاني است و دين مباركش تا قيامت باقي، در واقع مقرر گشته تا از نسل حضرت ابراهیم(ع) و پسر ذبیح او به اين جهان بيايد. اما اختلاف نظر اين دو دين در این مسئله است كه آيا آن ذبیح اسماعیل بوده است یا اسحاق؟
اگر قول يهوديان و تورات امروزي را بپذيريم یعنی ذبيح «اسحاق» است و آن نبي خاتم بايد كه از نسل پسر او يعقوب باشد، و از ميان قوم بنياسرائيل به این جهان بیاید. البته حضرت اسحاق پسر ديگري به نام «عيصو» داشت كه از نسل وي قوم اَدوم پديد آمدند، اما اين قوم در قرون بعد به سبب شرارتشان منقرض شدند.[7] يهوديان معتقدند كه آن نبي موعود، كه آنها او را ماشيح Messiah)) مينامند، هنوز زاده نشده است و آنها منتظر ظهور وي هستند. در ميان اسباط دوازدهگانة يعقوب، يهودیان بیشتر از همه به نسل حضرت داوود كه از سبط يهودا پسر یعقوب(ع) بود، اميد دارند تا خداوند آن نبي را در میان اين نسل برانگيزد. چه اینکه اکنون فقط سه سبط از اسباط یهود بر روی زمین زندگی میکنند یعنی سبط لاوی، یهودا و بنیامین. نُه سبط دیگر به مانند اقوام عاد، ثمود و لوط منقرض شدهاند.
اما اگر قول دين اسلام را صادق بدانيم و آن ذبيح اسماعيل باشد، آنگاه حضرت رسولالله(ص) همان پیامبری است كه تمام انبياء وعدة آمدنش دادهاند. چنانكه از خود آن حضرت نيز منقول است كه فرمود: أنَا ٱبنُ ٱبذَّبيحَيْن. از حضرت امام رضا(ع) منقول است که مراد از اين دو ذبيح، حضرات اسماعيل و عبدالله بن عبدالمطلب هستند كه هر دو در معرض ذبح بوده، به فضل خدا نجات يافتهاند.[8] بنا بر اين نظر، يهوديان و مسيحيان بايست به حضرت رسولالله(ص) ايمان ميآوردند. و به تبع ميتوان گفت كه تمام ظلمها و جنگهايي كه در زمين رخ داده و ميدهد ريشه در همين عدم پذيرش دارد. به عبارت دیگر اگر یهودیان به جای دشمنی کردن با حضرت رسول اکرم(ص)، به آن حضرت ایمان میآوردند، هم خود در دنیا و آخرت رستگار میشدند و هم صلح و رحمت در جهان گسترش مییافت.
آیا حضرت عیسی(ع) پیامبر موعود (ماشیح) بوده است؟
مسيحيان در اين ميانه اعتقاد دارند كه حضرت عيسي(ع) همان ماشيح موعود و آن نبي اعظم و رسول خاتم است. يهوديان نهتنها اين را نميپذيرند بلكه به گزاف، حتي نبوت حضرت عيسي(ع) را قبول ندارند و نعوذاً بالله او را يك نبي كذبه و انسان دروغگو ميشمارند. در خصوص حضرت عیسی(ع) یهودیان تفریط میکنند و مسیحیان افراط. افراط مسیحیان اولاً در این است که حضرت عیسی(ع) را پیامبر موعود و آخرین پیامبر میدانند و ثانیاً او را همان خدای خالق جهان میخوانند. بطلان ادعای دوم برای مسلمانان واضح است. لکن با مسیحیان که علی الرسم به تصلیب عیسی(ع) اعتقاد دارند میتوان اینچنین استدلال کرد که چگونه میتوان خدا را کشت و به مدت سه روز او را دفن کرد؟!
لکن ادعای ماشیح دانستن عیسی(ع) مسئلهای قابل بحث است. مثلاً مواردي در همين اناجيل كنوني وجود دارد كه به خلاف اين اعتقادِ مسيحيان شهادت ميدهد. دو نمونه در اینجا ذکر میکنیم.
1) حضرت عيسي(ع) مطابق به حواریون خود تحذیر میداد که کسانی در آینده نزدیک خواهند آمد و به دروغ او را ماشیح (آخرین پیامبر) خواهند خواند:
عیسی در جواب ایشان گفت: زنهار کسی شما را گمراه نکند. ز آن رو که بسا به نام من آمده خواهند گفت که من مسیح هستم و بسیاری را گمراه خواهند کرد (متی 24/ 4 و 5).
2) در انتهاي باب 22 از انجيل متي آمده که عیسی(ع) با كاهنان و كاتبان يهود محاجّه میكرد كه چرا شما بر خلاف قول خداوند به مردم اينچنين تعليم ميدهيد كه آن نبي بايست از نسل داوود بيايد؟ آنگاه آن حضرت با استناد به عبارتی از مزامير داوود (مزمور 110/ 1) براي كاهنان يهود استدلال فرمود كه ماشيح از نسل داوود(ع) نخواهد آمد وگرنه داوود اینچنین نمیفرمود. در همانجا مؤکد است که کاهنان نتوانستند پاسخی به او بدهند. لهذا حضرت عيسي(ع) كه از نسل داوود است، به طريق اولي ماشيح نبوده و نيست.
علاوه بر اینها میتوان تحقیق کرد که حضرت عیسی(ع)، مشخصات متعدد ماشيح را که در عهد عتیق (خصوصاً در صحیفه اشعیاء) آمده، دارا نبوده است. مثلاً ماشيح يك نبيِ امّي و درسناخوانده از ذرية ابراهيم(ع) و از نسل ذبيح او است، صاحب شريعت (فقه) است، حكومت تشكيل ميدهد و براي استقرار دين خدا جنگ ميكند، همسر دارد و فرزنداني كه پس از وي جانشينش ميشوند، وحی او شفاهی است (بر خلاف تورات که مکتوب نازل شده است) که در دو مکان مختلف بر او نازل میشود (مکه و مدینه)، و غيره.
ادعای یهود در ذبیح دانستن اسحاق باطل است
یهودیان مطابق باب 22 از سفر پیدایش تورات کنونی، مدعی هستند که ذبیح اسحاق است. اما این سخن موجب تناقضهای عدیدهای شده است. این خود موضوع یک مقالۀ مفصل است و ما در اینجا به اهمّ آن اشاره میکنیم.
1. در سفر پیدایش باب 22 مذکور است که خداوند به ابراهیم فرمود: «پسر یگانۀ خودت یعنی اسحاق را به کوه موریاه ببر و ذبح کن». از آنجا که تورات کنونی به ارشد بودن اسماعیل تأکید دارد پس «یگانه بودن» آن فرزند با «اسحاق» بودن او ناسازگار است. اما چون «یگانه بودن» آن فرزند دو نوبت دیگر نیز در همین باب مؤکد شده است لذا نتیجه میشود که کلمۀ «یعنی اسحاق را» توسط کاهنان افزوده گشته است.
2. با کمی تأمل دیده میشود که فصول تورات کنونی جابجا شده است و ماجرای ذبح که قبل از تولد اسحاق بوده به بعد از تولد او منتقل شده است تا بتوانند اسحاق را ذبیح بخوانند. این جابجایی، مشکلاتی را در تورات کنونی پدید آورده است. مثلاً اینکه کوچ کردن هاجر و اسماعیل بلافاصله بعد از تولد اسحاق آمده، که در این وقت حضرت اسماعیل حداقل چهارده سال داشته است. اما در توصیفاتی که در باب 21 سفر پیدایش از تشنگی هاجر یا رو به موت بودن اسماعیل آمده معلوم میشود که اسماعیل در این وقت کودک خردسالی بوده و مادرش او را به آغوش حمل میکرده است (پیدایش 21/ 16 تا 18).
بنابراین، ترتیب فصول و وقایع باید اینچنین باشد: نازایی سارا، دعای ابراهیم، ازدواج با هاجر، تولد اسماعیل، هجرت اسماعیل و هاجر، ماجرای ذبح اسماعیل، بشارت فرشتگان به فرزندی از سارا در پاداش قبولیِ ذبح، تولد اسحاق. در تورات کنونی تولد اسحاق بلافاصله بعد از تولد اسماعیل آورده شده در حالیکه فاصلۀ آن دو واقعه چهارده سال بوده است.
3. در دین یهود، فرزند نخست و محصولات نخستِ زمین و احشام، باید برای خداوند تخصیص یابد. لذا ذبح فرزند نخست، به دستور خداوند امری معقول و پذیرفتنی است. فرزند نخست ابراهیم در واقع حضرت اسماعیل است و حتی تورات کنونی نیز بر ارشد بودن او شهادت میدهد.
4. باید توجه کرد که نخستزادۀ ابراهیم کیست؟ زیرا در یهود فرزند نخست اهمیت فوق العاده دارد. تورات کنونی اذعان دارد وقتی که اسحاق به دنیا آمد اسماعیل چهارده ساله بود. لکن در کمال تعجب میبینیم که بر خلاف معمول، اصطلاح «نخستزاده» (به عبری: بِکوریم) برای اسماعیل(ع) به کار نرفته است. یهودیان ممکن است استدلال کنند که هاجر زن مکروهۀ ابراهیم بود لذا پسر او نخستزاده خوانده نشده است. در جواب باید گفت که این سخن بر خلاف تورات کنونی است. زیرا در سفر تثنیه 21/ 15 تا 17 آمده است که اگر مردی دو زن محبوبه و مکروهه داشته و نخستزادۀ او از زن مکروهه به دنیا بیاید آن مرد نمیتواند حق نخستزادگی را از آن فرزند خلع کند. لذا در تورات کنونی در خصوص حضرت یعقوب(ع) به همینطور واقع شده و روبین نخستزادۀ او از زن مکروههاش لیه بوده است (پیدایش 29/ 31 و 32).
5. در تورات کنونی، دو نوبت به نازایی سارا تصریح شده (پیدایش 11/ 30 ـ 16/ 1) همچنین در موارد دیگری این حقیقت مؤکد گشته که نازایی به امر خدا است (خروج 23/ 26 ـ تثنیه 7/ 14). لذا سارا نیز به همینطور به ابراهیم میگوید:
پس سارای به ابراهیم گفت اینک خداوند مرا از زائیدن بازداشت. پس به کنیز من درآی شاید از او بنا شوم. و ابراهیم سخن سارای را قبول نمود (پیدایش 16/ 2).
نتیجه میشود که خداوند حضرت سارا را نازا کرده است تا نخستزادۀ ابراهیم(ع) از هاجر متولد شود. بعد از سربلندی ابراهیم(ع) در ماجرای ذبح، خداوند برای پاداش ابراهیم(ع) همسرش سارا را نیز بارور کرده است. به هر حال آنچه رخ داده این است که خداوند هاجر را بر سارا در تولد فرزندانشان مرجح دانسته است، در حالیکه به نظر میرسد هاجر به لحاظ سن همچون نوه یا نتیجۀ سارا بوده است.
6. خداوند به توسط سه فرشته که در هیئت سه مرد به خانۀ ابراهیم(ع) آمدند به آن حضرت بشارت داد که سارا فرزندی خواهد آورد. اما سارا باور نکرد و سخن آنها را مضحکه نمود. از اینجا بود که فرشتگان پسر او را «اسحاق» نام نهادند که معادل است با «اضحاک» در زبان عربی (نگا. قاموس کتاب مقدس، مدخل اسحاق و نیز در مقدمۀ همان کتاب). این واقعه نشان میدهد که حضرت سارا منتظر فرزند نبوده است و وعدۀ خداوند به ابراهیم که در جوانی به او داده شده بود را با تولد اسماعیل(ع) تحقق شده میدانسته است. اما یهودیان به گزاف مدعی هستند که اسحاق همان پسر وعده است. پولس نیز در نامههای خود اینچنین ادعا میکرده است (نگا. غلاطیان 3/ 19 ـ 4/ 28).
7. دربارۀ کوه موریاه که مکان ذبح دانسته شده اختلاف نظر بسیاری در نسخ مختلف تورات وجود دارد. به این ترتیب، یهودیان نه مکان ذبح را میدانند و نه زمان آن را، و نه حتی شخص ذبیح را میشناسند. و ما مسلمانان میدانیم که در دهم ماه ذیالحجه در نزدیکی کعبه، حضرت اسماعیل(ع) بود که قربان شد و خداوند آن عمل را از او پذیرفت و این سنت از وی باقی ماند تا هر حج کنندهای برای خداوند قربانی تقدیم کند.
8. یهودیان نسبت به حضرت هاجر(س) بیاحترامی کرده و او را کنیز میشمارند و برای فرزند او نیز بالتَّبَع شرافتی قائل نیستند و از سوی دیگر، حضرت سارا(س) را به سبب اینکه زن آزاد است محترم میدارند و او را مادر آن پسر وعده معرفی میکنند (نگا. نامه پولس به غلاطیان 4/ 22 تا 31). اما باید پرسید که آیا شأن و رتبۀ مردمان در نزد خداوند به آزاد یا برده بودن آنها است؟ در تورات کنونی مذکور است که فرشتۀ خداوند دو نوبت بر حضرت هاجر(ع) نازل شده، از سوی خداوند برای او بشارت آورده است. نخستین مرتبه در وقتی است که او از جفای سارا گریخت و فرشته در کنار چشمهای آب بر وی ظاهر شده، پس از دلداری دادن وی، برای فرزندی که حمل میکرد نام «اسماعیل» را از سوی خداوند مقرر کرد و به ذریت بسیار افزونِ اسماعیل مژده داد (پیدایش 16/ 7 تا 12). و نوبت دوم در وقتی است که حضرت اسماعیلِ کودک، از تشنگی در بیابان حجاز رو به موت افتاده است. در آنجا نیز هاجر به امداد فرشته آسمانی بود که حضرت اسماعیل(ع) را سیرآب کرد. و باز در آنجا به حضرت هاجر وعدۀ پیدایش امت عظیم از اسماعیل(ع) داده میشود (پیدایش 21/ 17 و 18).
اما مقایسه کنید هاجر را با سارا، که فقط یک نوبت فرشتگان را دید و سخن آنها را انکار نمود و بشارت ایشان را مضحکه کرد که نتیجتاً خداوند او را بدین طور عقوبت نمود که نام فرزندش را اسحاق (= إضحاک) بگذارد. لهذا جانبداری یهودیان در خصوص سارا و عداوت ورزیدن آنها با حضرت هاجر و اسماعیل(ع) باطل است. خصوصاً که در تورات کنونی، دو زن از چهار همسر حضرت یعقوب (نوۀ حضرت ابراهیم) در واقع کنیز بودهاند و چهار پسر یعقوب از آنها به دنیا آمدهاند، یعنی بِلهه کنیزِ راحیل که دان و نفتالی از او به دنیا آمدند، همچنین زِلفه کنیز لیه همسر چهارم یعقوب شد و جاد و اشیر از وی متولد شدند. لکن ما ندیدیم که در تورات این چهار فرزند نسبت به هشت فرزند دیگرِ حضرت یعقوب، صرفاً به این جهت که مادرانشان کنیز بودهاند پستتر تلقی شوند.
بیش از ده مورد دیگر نیز در تورات کنونی وجود دارد که بر ذبیح بودن اسماعیل شهادت میدهد، مواردی که تخصصیتر است و از حوصلۀ این مقال خارج. همچنین در تلمود دیده میشود که علمای یهود ظهور آخرین پیامبر را در قرن پنجم یا ششم میلادی پیشگویی کردهاند (نگا. گنجینهای از تلمود، باب 12)، که واضحاً نشان میدهد که آن پیامبر موعود حضرت رسول الله(ص) است و لهذا ذبیح حضرت اسماعیل(ع) بوده است.
ذبیح بودن اسماعیل(ع) در انجیل برنابا
در انجیل برنابا که انجیل تحریف نشدۀ حضرت عیسی(ع) است در خصوص ذبیح بودن اسماعیل اینچنین آمده است:
فصل چهل و چهارم ـ (1) آن وقت شاگردان گفتند: «ای معلم! در کتاب موسی چنین نوشته شده که عهد با اسحاق بسته شده است.» (۲) یسوع آهی کشیده، جواب داد: «آنچه نوشته شده همین است. (۳) ولیکن نه موسی نوشته و نه یوشع، (۴) بلکه احبار ما نوشتهاند، آنان که نمیترسند از خدای. (۵) حق میگویم به شما، به درستی که هر گاه به کار برید نظر را در سخن فرشته جبرئیل خواهید دانست خباثت کاتبان و فقهای ما را. (۶) زیرا فرشته گفت: "ای ابراهیم! زود است که همۀ جهان بدانند که خدای دوست میدارد تو را. (۷) ولیکن چگونه جهان بداند محبّت تو را به خدای؟ (۸) به راستی واجب است بر تو اینکه بکنی چیزی از برای محبّت خدای." (۹) ابراهیم پاسخ داد: "همانا اینکه بندۀ خدای آماده است تا بکند هر آنچه را خدای میخواهد." (۱۰) پس خدای با ابراهیم به سخن درآمده فرمود: "بگیر اولزادۀ خود را و بر کوه برشو تا پیش کنی او را به قربانی." (۱۱) پس چگونه اسحاق اولزاده میشود؟ و حال آنکه چون او زاده شد، اسماعیل هفت ساله بود؟» (۱۲) پس آن وقت شاگردان گفتند: «به درستی که خدعۀ فقها هرآینه آشکار است. (۱۳) از این رو بگو به ما حق را. زیرا میدانیم که تو فرستاده شده از سوی خدایی.» (۱۴) پس یسوع آن وقت فرمود: «حق میگویم به شما، به درستی که شیطان طلب میکند همیشه باطل نمودن شریعت خدای را. (۱۵) پس از این جهت به تحقیق امروز ناپاک نمودند او و پیروان او و ریاکاران و بدکاران هر چیزی را. (۱۶) پیشینیان به تعلیم دروغ و پسینیان به زندگانی بیباک. (۱۷) حتی اینکه تقریباً نزدیک است که حق یافت نشود. (۱۸) وای بر ریاکاران! زیرا مدح این جهان از آنان، زود است برگردد بر آنها به اهانت و عذاب در دوزخ. (۱۹) بدین جهت به شما میگویم، به درستی که رسول خدای نیکوییای است که مسرور میسازد هر آنچه را که ساخته است خدای تقریباً. (۲۰) زیرا زینت داده شده است به روح دانش و مشورت، (۲۱) روح حکمت و توانایی، (۲۲) روح خوف و محبت، (۲۳) روح اندیشه و میانهروی. (۲۴) زینت داده شده است به روح محبت و رحمت، (۲۵) روح عدل و پرهیزگاری، (۲۶) روح لطف و صبر، که گرفته است آنها را از خدای، سه برابرِ آنچه عطا فرموده به سایر خلق خود. (۲۷) چه با سعادت است زمانی که زود است بیاید در آن زمان به سوی جهان. (۲۸) مرا تصدیق کنید، که دیدم او را و تقدیم کردم برای او احترام را، چنانکه دیده است او را هر پیغمبری. (۲۹) زیرا خدای عطا میکند به ایشان «روح او» را به نبوت. (۳۰) چون دیدم او را، از تسلّی پر شده، گفتم: "ای محمد! خدای با تو باد و مرا لایق آن نمایاد که دوال نعل تو را باز کنم، (۳۱) زیرا هرگاه به این افتخار برسم، خواهم شد پیغمبری بزرگ و قدوس خدای. "» (۳۲) چون یسوع این بفرمود شکر خدای نمود.
در خصوص این سخنِ حضرت عیسی(ع) که هر پیغامبری در واقع حضرت رسول الله(ص) را دیده است به آیات 81 تا 83 از سورۀ آلعمران مراجعه کنید و پیمان محکمی که خداوند از انبیائش گرفته تا آن حضرت را یاری کنند.
حکمت قربانی از انجیل برنابا
حسن ختام ما باز هم از سخنان حضرت عیسی(ع) خواهد بود که در جواب پرسش یک کاهن، کاتبان و علمای یهود را ملامت میکرد که شما ظاهر دین را گرفته و باطن آن را تهی کردهاید:
فصل شصت و ششم ـ ... (15) وای بر شما ای کاتبان و فریسیان! (۱۶) وای بر شما ای کاهنان و لاویان! زیرا شما فاسد نمودید قربانی پروردگار را. (۱۷) تا حدّی که آنان که آمدند تا قربانی خود را تقدیم کنند، اعتقاد دارند که خدای مانند انسان گوشت پخته میخورد.
فصل شصت و هفتم ـ (1) زیرا شما به ایشان میگویید که حاضر سازید گوسفندان و گاوان و برّههای خود را به هیکل خدای و مخورید همه را، بلکه بدهید بخشی را به خدای خود از آنچه به شما داده است. (۲) لیکن شما خبر نمیدهید ایشان را از اصل قربانی، که آن شهادت زندگی است که انعام داده شده بر پسرِ پدرِ ما ابراهیم. (۳) تا فراموش نشود ایمان و طاعت پدر ما ابراهیم با وعدههای استوار به او، از طرف خدای و برکتی که او را بخشیده شده است. (۴) ولیکن خدای بر زبان حزقیال پیغمبر میفرماید: "دور کنید از من این ذبایح خود را، به درستی که قربانیهای شما نزد من مکروهند. " (۵) زیرا که نزدیک میشود وقتی که تمام شود در آن، آنچه تکلّم کرده است از او خدای ما بر زبان هوشع پیغمبر، که فرموده: "به درستی که من قومی که غیرمختار است مختار نمیخوانم." (۶) و چنانکه حزقیال پیغمبر میفرماید: "زود باشد که خدای پیمان تازهای به عمل آورد با قوم خود، که نیست مانند پیمانی که به پدران شما عطا فرموده بود. (۷) پس وفا ننمودند به آن. و زود باشد بگیرد از ایشان دلی را که از سنگ است و بدهد به ایشان دل تازهای." (۸) و زود باشد که همۀ این واقع شود، زیرا شما اکنون به موجب شریعت او رفتار نمیکنید، و نزد شماست کلید و باز نمیکنید، بلکه به شایستگی راه را میبندید بر آنان که بر آن رفتار میکنند.» (۹) و آن کاهن خواست برود تا خبر دهد رئیس کهنه را، که در نزدیکی هیکل ایستاده بود به همه چیز. (۱۰) ولیکن یسوع فرمود: «بایست، زیرا جواب میدهم تو را از سؤالت»....
v منتشرشده در مشرق نیوز
v لینکشده در باشگاه خبرنگاران جوان، جوان آنلاین و...
[1]. قرآن: هود / 71 ـ حجر / 53 ـ عنکبوت / 31 ـ الذاریات / 28 ـ تورات: سفر پیدایش 18/ 10
[2]. سفر پیدایش 18/ 20
[3]. قرآن: هود / 73 ـ الذاریات / 30 ـ تورات: سفر پیدایش 18/ 13 تا 15
[4]. نگا. سفر خروج 20/ 5 و 6 ـ سفر تثنیه 5/ 9 و 10
[5]. برشیت ربا 38/ 18. به نقل از دكتر ا. كُهِن، گنجينهاي از تلمود، ترجمۀ امیر فریدون گرکانی، بینا، تهران،1350، ص 28
[6]. قرآن: نساء / 125 ـ عهد عتیق: 2تواریخ ایام 20/ 7 ـ اشعیاء 41/ 7 ـ عهد جدید: رساله یعقوب 2/ 23. چون اعطای این لقب مهم از سوی خداوند به حضرت ابراهیم(ع) در زمان خود آن حضرت رخ داده است لهذا میبایست در تورات موسی، مذکور باشد که نیست. و این خود دلیلی است بر تحریف تورات امروزین و حذف بسیاری از مطالب مکتوب در آن.
[7]. عهد عتیق: صحیفة عوبدیا 18 ـ صحیفة ملاکی 1/ 3
[8]. صدوق بن بابویه قمی، الخصال،ترجمۀ سید احمد فهری زنجانی، انتشارات علمیه اسلامی، تهران، بیتا؛ باب اوصاف دوگانه، حدیث 78؛ ص 65